محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد دردِ دل با سایهی دیوار آرامم نکرد خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد دستمالِ تببُر نمدار آرامم نکرد عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
نظرات شما عزیزان:
روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
بیتو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
سوختم آنگونه در تب، آه از مادر بپرس
ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |